۱۳۹۳ مهر ۲۳, چهارشنبه

نفقه زن


ماجرای نفقه و طلاق در 60 سالگی
محمد اولیایی فرد ، وکیل دادگستری
بعد از یک روز کاری تازه به دفتر رسیده بودم که تلفن به صدا درآمد. پشت خط پسر جوانی بود که خود را علی معرفی کرد و تقاضای وقت مشاوره داشت. «مشکلتان چیست؟» گفت: «موضوع خانوادگی است و مربوط به مادرم می شود.»

حوالی ساعت ٦ عصر بود که علی به همراه مادرش ملیحه خانم که زنی حدودا ٦٠ ساله بود به دفترم آمدند و مشکل شان را طرح کردند: «پدرم آقای نصرتی دو بار ازدواج کرده و مادرم، همسر دوم ایشان است. من و چهار خواهرم حاصل این ازدواج هستیم. همسر اول پدرم، فاطمه خانم یک سالی است که فوت کرده است. پدرم از فاطمه خانم یک فرزند دختر به نام ستاره دارد که خواهر ناتنی ما است. پس از مرگ فاطمه خانم، پدرم علاقه بیشتری به ستاره پیدا کرده و به او محبت بیشتری می کند. اکثر اوقات هم منزل ستاره است و فقط هر چند وقت یکبار سری به مادرم می زند و خرجی مختصری می دهد. الان هم بیش از٢ ماه است که با ستاره و دامادش (همسر ستاره) و نوه هایش (فرزندان ستاره) زندگی می کند؛ حتی اجاره مغازه آرایشگاه خود را هم صرف زندگی آن ها کرده است. انگار نه انگار که مادر من نیز همسر او است الان بیش از ٢ ماه است که به مادرم نفقه نداده و در این مدت هم هیچ رسیدگی ای به مادرم نکرده است. مادرم مریض است و نیاز به رسیدگی و دوا و درمان دارد. من و خواهرهایم چون همه ازدواج کرده ایم فرصت چندانی نداریم که به مادرمان رسیدگی کافی کنیم و همه گرفتار زندگی خودمان هستیم.»

از علی سؤال کردم که آیا در مورد این موضوع با خواهر ناتنی اش ستاره صحبتی کرده اند؟ گفت تا به حال چندین بار در این مورد با وی صحبت کرده اند ولی ستاره می گوید که او گناهی ندارد و بارها به پدرش گفته که باید به ملیحه خانم رسیدگی کند ولی کاری بیش از این از دستش برنمی آید.

بعد از صحبت های علی، ملیحه خانم گفت که به خاطر بی محبتی های آقای نصرتی بارها تصمیم به طلاق گرفته ولی هر دفعه با این فکر که طلاق برای سن وی مناسب نیست، از تصمیمش منصرف شده است. پرسیدم که چند وقت است آقای نصرتی به وی خرجی نداده است؟ گفت بیش از ٢ ماه است که خرجی نگرفته و در ضمن موضوع فقط خرج خانه هم نیست بلکه خرج دوا، دکتر و چیزهای دیگر هم است. پرسیدم: «قبلا چطوربود؟» گفت: «گاهی خرجی می داد و گاهی هم نمی داد که من گذشت می کردم. او وضع مالی نسبتا خوبی دارد ولی موضوع این است که نسبت به من بی تفاوت شده است. برای همین این بارمی خواهم از ایشان به دلیل عدم پرداخت نفقه شکایت کنم. از شما می خواهم که وکالت مرا قبول کنید و بگویید چگونه می توانم از طریق شکایت کیفری نفقه خود را بگیرم.»

به علی و ملیحه خانم توضیح دادم که «می توانیم به استناد ماده ٦٤٢ قانون مجازات اسلامی علیه آقای نصرتی به اتهام ترک نفقه شکایت کیفری کنیم؛ چرا که مطابق این ماده، هرکس با داشتن استطاعت و توانایی مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد، دادگاه او را به حبس از سه ماه و یک روز تا پنج ماه محکوم می کند. البته برای محکومیت شوهر به دلیل عدم پرداخت نفقه طبق این ماده چند شرط لازم است :اول آن که شوهر باید توان و قدرت مالی در حد متعارف و معمول داشته باشد؛ دوم آن که زن باید تکالیف زناشویی خود را انجام داده باشد. نکته دیگر اینکه شکایت برای دریافت نفقه از طریق این ماده قانونی منحصر است به دریافت یک نوبت نفقه مربوط به یک ماه آخری که نفقه پرداخت نشده و نه برای نفقه ماه های گذشته و هم چنین نفقه ماه های آینده؛ چرا که برای دریافت نفقه گذشته معوقعه باید از طریق دادخواست حقوقی اقدام کرد.»

علی پرسید: «منظورتان این است که باید برای هر ماهی که نفقه پرداخت نشده در همان ماه مجددا طرح شکایت کیفری کرد و اگر معوقعه گردد باید از طریق دادخواست حقوقی اقدام گردد؟» گفتم: «بله، دقیقا همین است.» ملیحه خانم پرسید: «چگونه باید ثابت کنیم که همسرم نفقه نداده است؟» گفتم: «در شکایت برای مطالبه نفقه اصل بر عدم پرداخت نفقه از طرف شوهر است مگر آنکه شوهر با ارائه مدارکی پرداخت نفقه را ثابت کند.»

 علی پرسید: «بعد از شکایت و محکومیت شوهربه زندان آیا می توان از شکایت صرفنظر کرد؟» گفتم: «بله، چون جرم ترک انفاق از جرائم قابل گذشت و حق الناس است هر زمانی که شاکی خصوصی رضایت بدهد تعقیب متوقف می شود.»

پس از این توضیحات علی و ملیحه خانم با لبخندی حاکی از این که متوجه توضیحات من شده اند از من خواستند که علیه آقای نصرتی طرح شکایت کنم. من هم پس از اخذ وکالتنامه از ملیحه خانم، روز چهارشنبه اول وقت شکایتی علیه آقای نصرتی به اتهام ترک انفاق به استناد ماده ٦٤٢ قانون مجازات اسلامی طرح و به دادسرا ارائه کردم. طبق دستور دادیار پرونده آقای نصرتی به عنوان متهم به دادسرا احضار شد و برگه احضاریه نیز از طریق کلانتری محل به آقای نصرتی که در منزل دخترش ستاره زندگی می کرد ابلاغ شد.

شنبه ساعت ٩ صبح بود که به اتفاق علی و ملیحه خانم به دادسرا رفتیم.  آقای نصرتی هم به اتفاق دخترش ستاره و دامادش آقای شعبانی همزمان با ما به دادسرا رسیدند. به محض اینکه هر دو خانواده در جلوی در شعبه دادیاری با هم روبرو شدند، ستاره و شوهرش آقای شعبانی خیلی سریع به من و علی نزدیک شدند و پس از سلام و احوالپرسی از ما خواستند تا کمک کنیم که ملیحه خانم و آقای نصرتی با هم آشتی کنند، بلکه ملیحه خانم از شکایتش صرفنظر کند. ما هم از این موضوع استقبال کردیم و علی و ستاره و اقای شعبانی برای حل مسئله سرگرم گفتگو شدند. اندکی بعد آقای نصرتی و ملیحه خانم هم به جمع آن ها اضافه شدند. همگی گرم صحبت و گله گذاری بودند که منشی شعبه من و آقای نصرتی و ملیحه خانم را به داخل شعبه دادیاری دعوت کرد.

دادیار شعبه بعد از مطالعه متن شکایت با حالتی گله مند به آقای نصرتی گفت: «آقا از شما بعید است که در این سن و سال حق و حقوق همسرتان را ندهید؛ می دانید که می توانم به شما حکم زندان بدهم؟» آقای نصرتی نیم نگاهی به ملیحه خانم کرد و خطاب به دادیار گفت: «من همسرم را دوست دارم و سال ها با او زندگی کردم ولی بعد از مرگ همسر اولم افکار بدی به سرم زد و دائم فکر می کردم که همسر دوم من، ملیحه خانم به خاطر پول با من ازدواج کرده و بچه هایم هم فقط به مرگ من و ارث بعد از من فکر می کنند، به خاطر همین افکار سعی می کردم کمتر در خانه باشم و به خانه ستاره، دختری که از همسر اولم دارم پناه آوردم و فکر می کردم که در بین اطرافیانم فقط ستاره است که مرا به خاطر خودم دوست دارد و نه به خاطر ارث و میراثم. این افکار باعث شد که از ملیحه خانم و بچه های دیگرم دور شوم ولی این چند روز خیلی به این موضوع فکر کردم؛ دخترم ستاره و دامادم آقای شعبانی هم خیلی با من صحبت کردند و فهمیدم که سخت در اشتباه هستم. قبل از اینکه به اینجا بیایم در بیرون شعبه با ملیحه خانم صحبت کردم و از ایشان عذرخواهی کردم و گفتم که دیگر ایشان را تنها نمی گذارم. الان هم هر چقدرنفقه طلب دارند به ایشان می دهم و اگر هم رضایت ندهند زندان می روم.» سپس دادیار خطاب به ملیحه خانم گفت: «خانم رضایت می دهید؟» ملیحه خانم هم نیم نگاهی به آقای نصرتی کرد وبا حالت خاصی گفت: «اگر قول بدهد که دیگر تکرار نشود، بله رضایت می دهم.» آقای نصرتی هم بلند گفت: «قول می دهم، قول می دهم.» و بدین ترتیب پرونده ترک انفاق بسته شد.
منبع : http://iranwire.com/legal-blogs/9740/21/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر